آشنایی با تقریب مذاهب اسلامی

مشخصات كتاب

سرشناسه : فخلعی، محمدتقی

عنوان و نام پديدآور : آشنایی با تقریب مذاهب اسلامی/ محمدتقی فخلعی

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1387.

شابک : 18000ریال

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

یادداشت : کتابنامه: [349] - 360ص؛ همچنین بصورت زیرنویس

موضوع : شیعه -- عقاید

موضوع : تقریب مذاهب

رده بندی کنگره : BP211/5/ف 3م 3

رده بندی دیویی : 297/4172

شماره کتابشناسی ملی : م 83-8261

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

پيش گفتار

بَشِّرْ عِبادَ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الأَلْبابِ. (1)

سفر به بيت الله الحرام و حضور در سرزمين پاك حرمين به انگيزه انجام مراسم پر رمز و راز حجّ و عمره از چند جهت داراى ارزش و اهمّيت بى بديل است. اين سفر قبل از گردش در آفاق، فرصتى است طلايى براى سير در درون با نگاه در حال خويشتن، شور معنويت


1- زمر، 17- 18

ص: 8

انگيختن، دل به درياى معارفِ ميقات زدن، جامه رذيلت از تن افكندن و احرام فضيلت بستن، بر گرد حريم دوست گشتن، در صفا جان خود صفا بخشيدن، در مروه كوتاه آمال دنيا وانهادن، در چشمه سار زمزم جرعه نوشِ معرفت و محبّت شدن، و خلاصه آن كه عشق آفرين ترين صحنه زندگى را گواه گشتن.

گذرى است بر سرزمين هاى مباركى كه جاى جاى آن يادآور شكوه خاطرات طلوع خورشيد اسلام در يلداى جاهليت است.

هنوز طنين نداى پيامبر صادق و نواى ياوران راستين او از وراى قرون و اعصار گوش جان را نوازش مى دهد.

اين امر پرواز دل را ميسّر مى گرداند و پيوند

ص: 9

نسل هاى نخستين و پسين امّت اسلامى را تحكيم مى بخشد.

هنگامه ديدار است با انبوه حجّاج و عمره گزاران بيت عتيق از ملّيت هاى گوناگون كه با عاطفه و احساس مشترك از جمله اقطار يك جا گرد آمده اند، و در صف متّحد، صلاى عشق و وحدت سر مى دهند، برق نگاه محبّت آميز به يكديگر خيره كرده اند و ملتمسانه همديگر را به تلاش مشترك براى تجديد بناى پر شكوه فرهنگ و تمدّن اسلامى فرا مى خوانند.

از جمله مسائلى كه توجّه هر ناظر تيزبين و هوشيار را برمى انگيزد، گوناگونى حاصل در رفتارهاى انبوه زائران و حاضران در اين سرزمين است.

آنان به رغم آن كه جملگى در

ص: 10

باور به حقيقت وحى و اسلام هم سويند و به سوى يك قبله نماز مى گزارند و بر گرد نماد توحيد به يك سمت مى چرخند و در انبوهى از مسائل سلوك يكسان دارند ليكن اختلاف و تفاوت در چندى از باورها و رفتارها به حدّى است كه بتوان هويت متمايز آن ها را در كنار اصالت مشترك گواه گشت.

همان قدر كه صحنه هاى وحدت و يك رنگى شورآفرين است، مظاهر اختلاف و گوناگونى تأمّل برانگيز. در اين بين پرسش از چيستى اختلاف ها به طور طبيعى در دل و جان و انديشه جوان برانگيخته مى شود. او مى پرسد:

منشأ اين چندگانگى

ص: 11

چيست؟

اين تفاوت ها اصيل و ريشه دار است يا سطحى و گذرا؟

در برابر چندگانگى مذهبى چه بايد كرد؟

آيا بايستى اعتراض برآورد يا به عنوان واقعيتى تاريخى به آن باور آورد؟

آيا راهى به سوى محو اختلاف ها و يكسان سازى مذاهب وجود دارد؟

آيا با وجود اين تفاوت ها باز هم مى توان سوداى وحدت در سر داشت يا بايد ختم آن را نظاره گر شد؟

و اساساً كدامين تفسير از وحدت و وفاق با پذيرش كثرت و اختلاف گرد مى آيد؟

در پى آن ذهن جست وجوگر به حال خويش نظر مى كند و در

ص: 12

صدد بر مى آيد، هويت مذهبى و تاريخى خود را مورد بازخوانى قرار دهد. از چيستى تشيع، مبدأ پيدايش و سير تاريخى تحوّل آن، اصول و مقوّمات و عناصر گوهرى فكر و عقيده شيعى مى پرسد، و كدام فرصت نيكوتر از اين براى دست يازيدن به مطالعه و تحقيق و يافتن پاسخ هاى مدلّل و متين براى اين پرسش ها؟

به اين بهانه بر آن شديم مجموعه اى مختصر در معرّفى سيماى تشيع گردآوريم و در اين مجموعه براى اين دست پرسش ها، جواب يابيم.

مجموعه فرا رو كه به كوشش محقّق فاضل جناب آقاى على بابائى و با نظارت اين جانب فراهم آمده است، محصول ارزنده اى است كه سه مزيت

ص: 13

ايجاز و اختصار، جامعيت موضوعات، و تحقيق نيكو را يك جا گردآورده است.

مطالعه آن ضمن آن كه پاسخگوى بسيارى از پرسش هاى پيش گفته ومانند آن است مى تواند شوق مطالعه و تحقيق افزون تر و وسيع تر را هم در درون جان خواننده برانگيزد.

از خالق خويش تمنّاى آن داريم كه اين تلاش ناچيز را خدمتى شايسته به ساحت حقايق ناب اسلام و معارف اصيل مكتب پيامبر(ص) و اهل بيت(عليهم السلام) منظور دارد و آن را مصداق قول احسن و شايسته پيروى قرار دهد.

محمّد تقى فخلعى

استاديار دانشگاه فردوسى مشهد

ص: 14

ص: 15

مقصود از تقريب مذاهب اسلامى چيست؟

اشاره

به نظر مى رسد با وجود تأكيدى كه در زمان ما بر مسأله تقريب مذاهب اسلامى مى شود، تاكنون تعريف يكسانى از آن كه مورد اتفاق نظر صاحب نظران مسلمان باشد ارائه نشده است.

ديدگاه هاى موجود درباره چيستى و چگونگى تقريب مذاهب اسلامى را به صورت زير مى توان عنوان و بررسى كرد:

الف: گزينش مذهب معيار

برخى مى پندارند مقصود از تقريب آن است كه در ميان مذاهب متعدّد اسلامى، يك

ص: 16

مذهب به عنوان اصل و معيار سنجش معرّفى شود و مذاهب ديگر خود را با آن هم آهنگ كنند، در حالى كه چنين پندارى نمى تواند تعريف صحيحى از تقريب به شمار آيد؛ زيرا ترديدى نيست كه پيروان هر يك از مذاهب اسلامى به گونه كاملًا طبيعى و قابل درك مذهب خود را مذهب برتر و معيار سنجش مى شناسند و به راحتى نمى توانند از اين باور ديرين به سود مذهب ديگرى عدول نمايند.

با اين وصف به نظر مى رسد كه چنين تصويرى از تقريب نه تنها به وحدت مسلمين نمى انجامد كه بالعكس زمينه نزاع مذهبى و اختلاف بيش از پيش آنان را فراهم مى نمايد.

ص: 17

ب: وانهادن مسائل اختلافى

برخى ديگر بر آنند كه مقصود از تقريب، از ياد بردن مسائل اختلافى و تأسيس مذهبى نوين بر پايه مشتركات مذاهب اسلامى است، اما به نظر مى رسد كه اين نظريه نيز غير قابل قبول و دچار تناقضى آشكار است.

زيرا ترديدى نيست كه مسائل شرعى مورد اختلاف به هر حال بخشى از شريعت اسلام را تشكيل مى دهند و از ياد بردن آن ها دقيقاً به معناى وانهادن بخشى از دين است كه به هيچ روى قابل قبول نمى باشد.

به ديگر سخن، ما نمى توانيم پاره اى از عقايد و احكام اسلامى را به خاطر آن كه مورد اختلاف مذاهب قرار دارند ناديده بگيريم و

ص: 18

چشم خود را به روى آن ها كه خواه ناخواه بخشى از اسلام هستند ببنديم. چنين كارى بيشتر تخريب مذاهب به نظر مى رسد تا تقريب مذاهب! و به تعطيل شريعت مى انجامد.

ج: آزادى در گزينش هر يك از مبانى و ديدگاه هاى مذاهب

برخى ديگر گمان مى كنند كه مقصود از تقريب، گونه اى آزادى مذهبى است. به اين معنا كه هر مسلمانى در انتخاب هر يك از مذاهب اسلامى آزاد باشد و بتواند در هر مسأله اى به هر كدام از مذاهب كه خواست رجوع كند.

اشكالى كه در اين تعريف مطرح مى شود آن است كه چه ملاكى براى انتخاب و رجوع به يك مذهب وجود دارد؟

ص: 19

اگر انتخاب يك مذهب، بى قاعده و بدون ملاك مشخّص باشد و رجوع به هر يك از مذاهب بر پايه سلايق شخصى انجام شود گونه اى هرج و مرج مذهبى به وجود مى آيد كه نتايج زيانبار فراوانى براى فرد و جامعه خواهد داشت.

د: ملاحظات و مصلحت انديشى هاى سياسى

برخى ديگر مى پندارند كه تقريب مذاهب اسلامى صرفاً تدبيرى سياسى و اقدامى مصلحت انديشانه در برابر دشمنان مشترك اسلام و مسلمين است. به اين معنا كه هر چند اختلافات موجود ذاتاً عميق و غير قابل اصلاح است اما شرايط فعلى جهان اسلام پرهيز از تشتّت و وحدت مسلمين را به

ص: 20

عنوان امرى عرضى ايجاب مى كند.

هر چند از ظاهر گفتار بسيارى از صاحب نظران اسلامى چنين تعريفى برداشت مى شود ولى نمى توان اشكالات موجود در آن را ناديده گرفت.

به عنوان نمونه، اگر تقريب مذاهب اسلامى مولود شرايط فعلى جهان اسلام باشد با تغيير احتمالى شرايط ضرورت خود را از دست خواهد داد، و اين به معناى بازگشت به تفرقه و از دست دادن وحدت است كه در هيچ حالى مطلوب به نظر نمى رسد.

از اين گذشته، تجربه نشان داده است كسانى كه به تقريب مذاهب اسلامى از چنين زاويه اى مى نگرند در عمل كارى از پيش نبرده اند و ناكام مانده اند.

ص: 21

ه: گفت وگوى صحيح و سازنده

مذاهب (ديدگاه صحيح)

به نظر مى رسد مقصود از تقريب، تعامل علمى و عملى مذاهب اسلامى بر مبناى مشتركات و احترام متقابل است كه با احساس اخوّت و تسامحى معقول و شيوه اى عالمانه، بركنار از احساس نفرت و عارى از تعصّبات غيرمنطقى و به دور از روشى عوامانه حاصل مى شود.

به تعبير دقيق تر، تقريب مذاهب اسلامى به معناى ترويج فرهنگ گفت وگوى صحيح و سازنده بر اساس اصول و مبانى مشترك با هدف درك يكديگر و دست يابى به رشد علمى و مذهبى است.

بنابراين، مذاهب اسلامى مى توانند ضمن پاى بندى به مبانى و ديدگاه هاى خود در سايه تعامل منطقى و گفت وگوى علمى يكديگر را درك كنند و

ص: 22

به هم نزديك شوند.

هر چند به نظر مى رسد اين شيوه تقريب، از آن حيث كه جنبه گفت وگو و صورت نظرى دارد، صرفاً در ميان خواصّ امّت و صاحب نظران اسلامى قابل طرح است وشامل عوام مسلمين نمى شود، امّا ترديدى نيست كه وجود چنين نگرشى در ميان خواص امّت به روى نگرش عوام مسلمان كه سخت تحت تأثير علما و فضاى حاكم بر جامعه خويش هستند، تأثيرى ژرف مى گذارد و در عمل به ايجاد حسّ تفاهم و مداراى مذهبى در ميان عموم مسلمين مى انجامد.

گسترش احساس اخوّت اسلامى، هم زيستى مسالمت آميز و احترام به ديدگاه هاى يكديگر ثمره روحيه حاكم بر علماى امّت و تقريب مذاهب اسلامى به معناى

ص: 23

پيش گفته است كه در ميان عامه مسلمين و همه اقشار جامعه اسلامى ظهور مى يابد.

وقتى علماى مذاهب و خواصّ جامعه اسلامى به جاى بذر گفت وگوى صحيح و سازنده، تخم پيكار و جنجال مى افشانند، طبيعتاً نمى توان توقّع داشت كه ميان آحاد امّت و عوام مسلمين محصولى جز خصومت و خشونت به بار آيد.

از اين رو، تعامل صحيح و گفت وگوى سازنده عالمان مذاهب اسلامى در نظر كه بر پايه مشتركات و احترام متقابل صورت مى پذيرد و به دنبال آن، برخورد صحيح و روابط حسنه عموم مسلمين در عمل كه بر مبناى احساس برادرى و مداراى اسلامى انجام مى شود، بهترين و عملى ترين تعريفى است

ص: 24

كه مى توان از تقريب مذاهب اسلامى به دست داد.

به هر حال، انصاف آن است كه بسيارى از آن چه اختلافات جدّى تلقّى شده تنها سوء تفاهم هايى بوده كه در نتيجه دورى مذاهب از يكديگر و عدم تعامل و گفت وگو به وجود آمده است.

اينان به خاطر عدم ارتباط كافى و صحيح درك درستى از مبانى و ديدگاه هاى يكديگر نداشته اند و به تعبير قرآن كريم تنها از گمان ها پيروى كرده اند:

وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ (1)؛ آن هم گمان هاى بد كه مورد نهى قرآن كريم واقع شده است:


1- جاثيه/ 24: «اينان را علمى بدان نيست، اينان تنها گمان مى برند».

ص: 25

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ (1).

به اين ترتيب، راز تقريب مذاهب را در گفت وگوى مذاهب بايد جست.


1- حجرات/ 12: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى گمان ها بپرهيزيد، همانا برخى گمان ها گناهند».

ص: 26

ص: 27

آيا تقريب مذاهب اسلامى ممكن و جايز است؟

اشاره

گفتنى است، تقريب مذاهب اسلامى همچنان كه موافقان و مناديان فراوانى در كشورهاى مختلف اسلامى دارد، با مخالفت برخى انديشمندان مسلمان نيز مواجه است.

مخالفت اينان به دو پندار متفاوت باز مى گردد: برخى تقريب مذاهب اسلامى را ناممكن مى پندارند و برخى آن را اساساً جايز نمى شمارند.

ما در اين جا هر يك از اين دو پندار را به اختصار

ص: 28

بررسى مى نماييم:

الف: امكان تقريب مذاهب اسلامى

پيشتر گفتيم كه هر چند ميان دو مذهب شيعه و سنّى پاره اى اختلافات جدّى وجود دارد، اما عمده اصول و مبانى اعتقادى، و بسيارى از آراى فقهى و ديدگاه هاى اخلاقى آن ها با يكديگر برابر است.

همه مذاهب اسلامى خداى واحدى را مى پرستند و از پيامبر واحدى پيروى مى كنند و كتاب آسمانى واحدى را مى خوانند و به سوى يك قبله نماز مى گزارند و در اصولى چون نماز و روزه و زكات مشتركات فراوانى دارند و هر سال در مراسم حج، امّت واحده و صفوف يكپارچه اى را به نمايش مى گذارند، و در لزوم رعايت

ص: 29

اخلاق حسنه و پرهيز از رذائل نفسانى اختلافى ندارند، و اين براى امكان تقريب آن ها به يكديگر كافى به نظر مى رسد.

چگونه چنين نباشد؟! در حالى كه خداوند در قرآن كريم همه موحدّان و خداپرستان عالَم از مسلمان و غير مسلمان را صرفاً با اتّكاء به كلمه توحيد به سوى وحدت و همبستگى فراخوانده و فرموده است:

قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ؛ (1) «بگو: اى اهل كتاب! بياييد به سوى باورى كه ميان ما و شما مشترك


1- آل عمران/ 64

ص: 30

است و آن اين كه جز خدا را نپرستيم و براى او شريكى قرار ندهيم و برخى از خودمان را اربابى جز خداوند نگيريم پس اگر روى برتافتند بگوييد: گواه باشيد كه ما تسليم شدگانيم».

روشن است هرگاه تقريب مذاهب توحيدى در سايه «كَلِمَةٍ سِواءٍ»(/ يك باور مشترك) ممكن باشد، به طريق اولى تقريب مذاهب اسلامى در سايه انبوه باورهاى مشترك ممكن خواهد بود و اين آرمانى است كه با گفت وگوى ميان آنان- چنان چه گفتيم- حاصل خواهد شد.

ب: روا بودن تقريب مذاهب اسلامى

ترديدى نيست كه مخالفت برخى پيروان مذاهب اسلامى با تقريب و روا ندانستن آن از

ص: 31

حيث مذهبى زاده برداشت نادرستى است كه از اين موضوع داشته اند. چراكه اينان غالباً تقريب مذاهب را به معناى انفعال مذاهب در برابر يكديگر و مستلزم دست شستن از پاره اى عقايد و ديدگاه هاى اساسى هر مذهب به سود مذهب ديگر انگاشته اند.

در حالى كه ما از اين مقوله تعريف متفاوتى ارائه داديم و گفتيم كه تقريب مذاهب اسلامى اساساً چيزى جز تعامل و گفت وگوى مفيد و قانونمند مذاهب نيست؛ چيزى كه ريشه در فرهنگ اصيل اسلامى و آموزه هاى قرآن كريم دارد.

البته ممكن است جريان هايى وجود داشته باشند كه اساساً گفت وگوى مذاهب اسلامى را نيز

ص: 32

برنمى تابند و هر گونه تعامل غير خصمانه با افكار ديگر را روا نمى شمارند.

اينان گفت وگو و تعامل علمى با ساير مذاهب را قرار دادن مذهب خود در معرض خطر و زمينه شك در دين و گمراهى مذهبى مى پندارند.

امّا ناگفته پيداست كه چنين توهّم نامباركى نه تنها هيچ مبناى درستى در كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص) و سيره اهل بيت(عليهم السلام) و منش سلف صالح ندارد، كه گونه اى گريز از واقعيت ها و چشم بستن به روى حقيقت و سدّ باب علم و هدايت است.

كتاب خدا صريحاً عموم مسلمانان را به ترك تفرقه فراخوانده و ايجاد همبستگى و اخوّت اسلامى ميان آنان را نعمت خداوند برشمرده و

ص: 33

فرموده است:

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً (1)؛ «همگى به ريسمان خداوند چنگ زنيد و از تفرقه بپرهيزيد و نعمت خداوند به خود را ياد آوريد هنگامى كه دشمنان يكديگر بوديد پس ميان دلهايتان الفت ايجاد كرد گونه اى كه بدين نعمت او برادران يكديگر شديد».

همچنين، در آيه ديگرى، آن جا كه داستان انحراف بنى اسرائيل از مسير توحيد در غيبت موسى(ع) و تلاش هارون(ع) براى هدايت آنان را خاطرنشان مى نمايد، عذر هارون(ع) در مداراى با


1- آل عمران/ 103

ص: 34

آنان را «بيم تفرقه» عنوان مى كند و از قول آن حضرت خطاب به موسى(ع) مى فرمايد:

إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي (1)؛ «من ترسيدم كه بگويى ميان بنى اسرائيل تفرقه ايجاد كردى و فرمان مرا نبردى».

روشن است كه پيامبر اكرم(ص) نيز بنيان حركت الهى خويش را بر روى اتّحاد مسلمين و نفى اختلاف هاى قبيلگى نهاد و با تكيه بر نيروى حاصل از اين يكپارچگى بر مشركان پيروز آمد.

به عنوان نمونه، شكّى نيست كه اتّحاد مسلمين در پرتو تبعيت از رسول خدا(ص) يكى از مهم ترين عوامل پيروزى آنان در پيكار بدر بود. هم چنان كه وقتى در جنگ احد وحدت خود را


1- طه/ 94

ص: 35

از دست دادند و دچار تفرقه شدند، دشمن از رخنه افتاده در صفوف آنان سوء استفاده كرد و با دور زدن سپاه اسلام بر آنان چيره آمد. (1)

امام على(ع) نيز پس از درگذشت رسول خدا(ص)، در جريان سقيفه بنى ساعده كه به بيعت شتابزده ابوبكر (2) و محروميت


1- قرآن كريم آشكارا به نقش اختلاف و تفرقه در شكست مسلمانان در جنگ احد اشاره نموده و فرموده است: وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِى الأَمْر ...؛ يعنى: «همانا خداوند وعده خود به شما را راست فرمود هنگامى كه دشمنان را به اذن او از بين مى برديد تا آن گاه كه كوتاهى كرديد و در كار اختلاف نموديد ...».
2- تعبير «بيعت شتابزده» درباره بيعت ابوبكر تعبير مشهور خليفه دوم عمر بن خطاب است كه در منابع معتبر شيعه و اهل سنّت روايت شده است. از ديدگاه عمر، بيعت با ابوبكر كه خود در آن پيش گام بود، از روى شتابزدگى و بدون تأمّل كافى صورت گرفت امّا خداوند شرّ آن را دور كرد! براى اين تعبير در منابع معتبر اهل سنّت نگاه كنيد به: ابن حنبل، المسند، بيروت، دار صادر، 1/ 55؛ بخارى، صحيح، بيروت، دار الفكر، 8/ 26؛ المصنّف، عبد الرزاق الصنعانى، المجلس العلمى، 5/ 441 و 445؛ المصنّف، ابن ابى شيبه، بيروت، دار الفكر، 7/ 615 و 570؛ نسائى، السنن الكبرى، بيروت، دار الفكر، 4/ 272؛ ابن حبان، صحيح، مؤسسه الرساله، 2/ 148؛ هيثمى، مجمع الزوائد، بيروت، دار الكتب العلميه، 6/ 5.

ص: 36

خلافت از آن حضرت منتهى شد (1)، با گرفتن جانب خويشتن دارى و پرهيز از ايجاد تفرقه، عملًا بر اهميت و ضرورت حفظ وحدت


1- اين تعبير برگرفته از گفتار زيباى صعصعة بن صوحان يكى از ياران با وفاى امير مؤمنان(ع) است كه خطاب به آن حضرت مى گويد: «والله، يا أمير المؤمنين، لقد زينت الخلافة و ما زانتك و رفعتها و ما رفعتك و لهي إليك أحوج منك إليها»؛ يعنى: به خدا سوگند اى امير مؤمنان! تو بودى كه خلافت را زينت دادى و خلافت تو را زينت نداد و تو بودى كه آن را بالا بردى و آن تو را بالا نبرد و خلافت به تو نيازمندتر بود تا تو به خلافت! براى اين گفتار نگاه كنيد به: كوفى، محمد بن سليمان، مناقب أمير المؤمنين(ع)، مجمع إحياء الثقافة الاسلامية، 1/ 415؛ تاريخ يعقوبى، قم، مؤسسه نشر فرهنگ اهل بيت:، 2/ 179.

ص: 37

مسلمين پاى فشرد. (1)

بى ترديد خويشتن دارى آن حضرت كه بعدها حتّى با كمك فكرى به خلفا همراه شد، نقش بسيار مهمّى در حفظ اسلام در آن شرايط بحرانى داشت. ساير امامان اهل بيت(عليهم السلام) نيز هر يك به نوبه خود در حفظ وحدت مسلمين سهيم بوده اند.

به عنوان نمونه، مى توان به احاديث فراوانى اشاره كرد كه آن پيشوايان الهى در آن، ياران خود را به حضور فعال در جامعه اسلامى و مدارا با پيروان مذاهب ديگر


1- البته پيداست كه اين خويشتن دارى هرگز به معناى پذيرش مشروعيت حكومت توسّط آن حضرت و اقرار به عدم استحقاق خود براى آن نبوده است. بنا به گزارش تاريخ، آن حضرت در عين توجّه به حفظ وحدت مسلمين و پرهيز از اقدام عملى عليه حكومت نامشروع، از هر فرصتى براى انتقاد نظرى از آن و يادآورى حقّ مسلّم خويش به گونه منطقى و حساب شده استفاده مى فرمود.

ص: 38

دعوت مى فرمايند. (1)

هر چند بسيارى از صاحب نظران شيعه، اين احاديث را بر مبناى «تقيه» توجيه كرده اند، امّا حق آن است كه


1- به عنوان نمونه، از امام صادق(ع) روايت شده است كه به زيد شحام فرمود: «يا زيد خالقوا الناس بأخلاقهم، صلّوا في مساجدهم و عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم و إن استطعتم أن تكونوا الائمة و المؤذنين فافعلوا، فإنكم إذا فعلتم ذلك قالوا: هؤلاء الجعفرية رحم الله جعفرا ما كان أحسن ما يؤدب أصحابه و إذا تركتم ذلك قالوا: هؤلاء الجعفرية فعل الله بجعفر ما كان أسوء ما يؤدب أصحابه»(ابن بابويه، من لا يحضره الفقيه، 1/ 383)؛ يعنى: «اى زيد! با مردم(/ اهل سنّت) با ملاحظه اخلاق آن ها معاشرت كنيد. در مسجدهاشان نماز بگزاريد و از بيمارانشان عيادت كنيد و در تشييع جنازه هاشان شركت نماييد و اگر مى توانيد كه امامان جماعات و مؤذنان آن ها باشيد حتماً اين كار را بكنيد، زيرا شما هرگاه اين كارها را بكنيد آن ها مى گويند: اين ها(شيعيان) جعفرى هستند، خدا جعفر را رحمت كند، چه خوب پيروانش را تربيت نموده است! ولى اگر اين كارها را نكنيد مى گويند: اين ها جعفرى هستند، خدا با جعفر چه كند، چه بد پيروانش را بار آورده است!

ص: 39

مى توان به اين احاديث از زاويه تقريب مذاهب اسلامى و اهتمام به وحدت مسلمين نيز نگريست.

نظر به اين حقايق مى توان گفت كسانى كه گفت وگوى مذاهب اسلامى را برنمى تابند و تعامل غير خصمانه با افكار ديگر را روا نمى شمارند به كلّى از روح اسلام بيگانه اند.

شايد اينان خود بيش از ديگران به سستى منطق و ضعف مبانى و ديدگاه هاى مذهبى خود واقف اند، لذا طبيعى است كه از مغلوب شدن در عرصه بحث و گفت وگو بيمناك باشند. البته بايد يادآور شد چنين پندار بى اساسى چندان تازه به نظر نمى رسد.

متأسّفانه در تاريخ اسلام با نمونه هاى تاريكى روبه رو مى شويم كه برخى جريان ها و شخصيت هاى مذهبى از هر گونه پاسخگويى به پرسش هاى ديگران

ص: 40

طفره رفته اند و حتى پرسش از چرايى باورها را گونه اى بدعت و نشان گمراهى پنداشته اند و با آن به گونه غير قابل دركى برخورد كرده اند!

به عنوان نمونه، هنگامى كه پرسش گرى از مالك بن انس يكى از پيشوايان مذاهب چهارگانه اهل سنّت درباره مفهوم آيه شريفه الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى (1) پرسش مى كند، وى مدّتى سر به زير مى افكند و پس از مدّتى سكوت، در حالى كه عرق كرده است مى گويد:


1- طه/ 5: «خداوند بخشنده بر عرش تكيه زد». درباره تفسير اين آيه كه از آيات متشابه قرآنى به شمار رفته، ديدگاه هاى مختلفى ميان مفسران اهل سنت ابراز شده، ولى بديهى است كه منظور از «تكيه زدن خداوند بر عرش» نه تكيه زدن مادى و جسمانى، كه استيلاى معنوى و سلطه الهى بر عرش است. براى مطالعه در اين زمينه، رجوع كنيد به: طباطبايى، تفسير الميزان، 14/ 120

ص: 41

«كيفيت غير معقول، استوا غير مجهول، ايمان بدان واجب و پرسش درباره آن بدعت است! و گمان مى كنم كه تو اهل بدعت باشى»! سپس دستور داد تا پرسش گر را بيرون انداختند! (1)

امّا خوشبختانه در كنار چنين نمونه هاى غم انگيزى نمونه هاى روشنى نيز ديده مى شود كه نشان مى دهد پيشوايان مذاهب اسلامى با يكديگر تعامل و گفت وگو داشته اند و از پرسش هاى علمى گوناگون استقبال نموده اند و از تكفير و تحقير يكديگر پرهيز كرده اند. به گواهى تاريخ، در رأس اين پيشوايان، اهل بيت(عليهم السلام) بوده اند كه همواره ابواب خانه هاشان به روى همه امّت و عموم طالبان علم و


1- مالك بن انس، المدونة الكبرى، 6/ 465

ص: 42

معرفت از مذاهب و حتّى اديان گوناگون گشوده بود و از گفت وگو با آنان و پاسخگويى به پرسش هاى مختلف شان استقبال مى نمودند و بسا شاگردان خود را نيز به حضور در جامعه اسلامى و گفت وگوى علمى با مذاهب مختلف تشويق مى كردند.

بدين ترتيب، روشن مى شود كه تقريب مذاهب اسلامى به معناى ترويج فرهنگ گفت وگوى صحيح و سازنده، نه تنها ممكن و جايز است، كه كارى بسيار ضرورى و شايسته مى باشد.

در اين باره مرحوم سيد شرف الدّين(د. 1377 ق) از پيشگامان نهضت تقريب در سده اخير كتابى با عنوان الفصول المهمّة فى تأليف الأمّة نگاشته و در آن با تفصيل بيشترى بر ضرورت و امكان تقريب مذاهب اسلامى پاى

ص: 43

فشرده است. (1)

مسأله فرقه ناجيه (گروه نجات يابنده)

يكى از مسائل چالش برانگيز در زمينه تقريب مذاهب اسلامى كه مى تواند دست آويزى براى مخالفان آن باشد، مسأله «فرقه ناجيه» است. آن چه در اين رابطه ميان همه مذاهب اسلامى اعم از شيعه و اهل سنّت مورد تأمّل قرار گرفته اين است كه نجات از عذاب اخروى به عنوان ثمره عقيده و عمل صحيح، از آنِ كدام يك از مذاهب و فرق اسلامى است؟

آن چه اين پرسش را به مسأله اى چالش برانگيز و بسترى براى اختلاف و بهانه اى براى ناممكن يا ناروا شمردن تقريب


1- السيد شرف الدين، الفصول المهمّة فى تأليف الأمّه، قسم الإعلام الخارجى لمؤسسه البعثه

ص: 44

تبديل كرده، احاديث فراوانى بوده كه در منابع شيعه و اهل سنّت با عنوان «احاديث افتراق» آمده است. در اين احاديث با تفاوت هايى در الفاظ و تعابير، تأكيد شده است كه امّت اسلامى پس از پيامبر اكرم(ص) به هفتاد و دو يا هفتاد و سه فرقه پراكنده مى شوند كه از ميان آن ها تنها يك فرقه اهل نجات است و ساير فرق نجات نمى يابند. (1)


1- براى مطالعه اين احاديث در منابع شيعه، نگاه كنيد به: ابن بابويه، الخصال، ص 584 و 585؛ همو، كمال الدين و تمام النعمه، ص 662؛ و در منابع اهل سنّت، نگاه كنيد به: ابن حنبل، مسند، 3/ 145 و 4/ 102؛ دارمى، سنن الدارمى، 2/ 241؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه، 2/ 1322؛ ابو داود، سنن ابى داود، 2/ 390؛ ابن ابى عاصم، كتاب السنة، ص 25. محمّد بن ابراهيم صنعانى(د. 1182 ق) درباره اين موضوع كتابى خاص با عنوان «افتراق الأمة إلى نيف و سبعين فرقة» پرداخته كه با تحقيق سعد بن عبد الله بن سعد در رياض منتشر شده است.

ص: 45

هر چند انديشه افتراق و پراكندگى امّت پس از پيامبر(ص) از ديرينه ترين انديشه هاى اسلامى بوده و در ميان مسلمين شهرت فراوانى داشته و در عمل نيز با واقعيت هاى تاريخى مطابق بوده، امّا متأسفانه همواره مورد سوء برداشت، سوء ظن و سوء استفاده مذاهب گوناگون عليه يكديگر قرار گرفته و عاملى براى تشديد اختلاف هاى مسلمين بوده است.

به هر حال، طبيعى است كه اگر اين انديشه كهن، بدين سان كه از ظاهر احاديث افتراق برداشت شده، صحيح باشد و از ميان همه مذاهب و فرق اسلامى، بقاى معنوى تنها از آنِ يك مذهب و فناى معنوى نصيب ديگران باشد، «تنازع

ص: 46

براى بقا» روى مى نمايد و هر گروه در صدد اثبات خود و نفى ديگران بر مى آيد! آن چنان كه قرآن به زيبايى فرموده است: كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ! (1)

امّا واقعيت آن است كه چنين برداشتى از احاديث افتراق، افزون بر آن كه برداشتى مخرّب و زيان بار است، با احاديث فراوان ديگر و حتّى برخى آيات قرآن كريم ناسازگار به نظر مى رسد و روشن است كه بايد اين احاديث را در كنار احاديث ديگر و قرآن كريم ارزيابى كرد.

به هر حال، بر خلاف پندار عمومى، به نظر نگارنده، صدور اين احاديث از پيامبر(ص)، بيش از آن كه «جنبه


1- مؤمنون/ 53: «هر گروهى به آن چه نزد خود دارد دل خوش است»!

ص: 47

إخبارى» داشته باشد «جنبه انذارى» داشته و با انگيزه جلوگيرى از افتراق و پراكندگى امّت بوده است!

به سخن صريح تر، پيامبر رحمت(ص) در اين احاديث، امّت خويش را از اين كه مانند امّت هاى پيشين به هفتاد و دو يا هفتاد و سه فرقه پراكنده شوند بر حذر داشته و تلاش فرموده است كه آنان را به صورت امّت واحده حفظ فرمايد و اين نكته را جا بياندازد كه نجات و رستگارى امّت همواره در وحدت و جماعت آنان است.

گواه اين نكته آن است كه آن حضرت در ذيل اين روايات، فرقه ناجيه را همان «جماعت» معرفى مى فرمايد؛ چيزى كه ماهيتاً نمى تواند يك فرقه تلقّى شود! (1)


1- به عنوان نمونه، مالك بن انس از رسول خدا(ص) روايت كرده است كه فرمود: إن أمتي ستفترق على اثنتين و سبعين، كلها في النار إلا واحدة و هى الجماعة(ابن ابى عاصم، كتاب السنة، ص 32)؛ يعنى: «امّت من به هفتاد و دو فرقه پراكنده خواهند شد كه همگى در آتش خواهند بود مگر يكى كه آن هم جماعت است»!

ص: 48

با اين وصف، گويى آن چه مى بايست مسلمين را از اختلاف وجدايى باز مى داشته، خود به خاطر سوء برداشت آنان، عامل اختلاف و جدايى شده است! اهل سنّت، عموماً «جماعت» را به معناى «اكثريت» گرفته اند، در حالى كه روشن است ميان اين دو مفهوم، تفاوت ماهوى وجود دارد و «جماعت مسلمين» به معناى «وحدت مسلمين» است.

البته بايد توجّه داشت كه عقيده و عمل حق، در واقع ماهيت مشخّص و واحدى دارد و طبعاً هر فرد يا گروهى كه بدان معتقد و عامل باشد اهل نجات است، امّا واقعيت اين

ص: 49

است كه عدم اعتقاد و عمل به حقِّ واحد، خاستگاه واحدى ندارد و مى تواند برخاسته از عناد، تعصّب و تقصير يا برخاسته از بى خبرى، ناتوانى و قصور باشد.

در صورت نخست ترديدى نيست كه فرد يا گروه معاند، متعصّب و مقصّر شايسته عذاب سخت الهى و آتش سوزان جهنّم است، امّا در صورت ديگر آيا نمى توان براى فرد يا گروهى كه بى هيچ عناد، تعصّب يا تقصيرى و تنها از سر بى خبرى، ناتوانى و قصور، عقيده يا عمل حقى را در نيافته است استثنا و تخفيفى قائل شد؟ اين پرسشى است كه قرآن كريم و اهل بيت معصومين(عليهم السلام) به آن پاسخ داده اند.

قرآن كريم از گروهى ياد كرده است كه به كوتاهى خود

ص: 50

اقرار دارند و اعمال صالح را با اعمال ناصالح درآميخته اند و ممكن است خداوند آنان را بيامرزد. (1)

همچنين، از گروهى ياد كرده است كه با وجود گمراهى شان، درباره آن ها حكم قطعى صادر نشده و فرجامشان بسته به چگونگى برخورد خداوند است. (2)

و نيز از كسانى سخن به ميان آورده است كه بر «اعراف» قرار دارند و از آتش بيمناك و به بهشت اميدوارند. (3)


1- وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ(توبة/ 102).
2- وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(توبة/ 106).
3- وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ وَنادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ، وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ(اعراف/ 46 و 47).

ص: 51

و نيز از مردان و زنان و كودكانى ياد كرده است كه ناتوان نگاه داشته شده اند و نمى توانند خود را در معرض شناخت حق قرار دهند و راهى براى آگاهى از آن نمى يابند؛ نسبت به آمرزش اين گروه نيز ابراز اميدوارى شده است. (1)

به اين ترتيب، روشن مى شود كه قرآن كريم همه كسانى را كه در گمراهى به سر مى برند و عقيده و عمل حق را نمى شناسند غير قابل بخشش و اهل دوزخ نشمرده و نجات گروهى از آنان را كه البته از سر بى خبرى،


1- إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا، فَأُولئِكَ عَسَى اللَّهُ أَنْ يَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ كانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُوراً(نساء/ 98 و 99).

ص: 52

ناتوانى و قصور دچار گمراهى شده اند، ممكن دانسته است.

اهل بيت(عليهم السلام) نيز كه هرگز از قرآن جدايى نمى پذيرند، بر اين نكته پاى فشرده و ميان كفر و گمراهى فرق نهاده و با الهام از آيات قرآن، گمراهان را به چند گروه تقسيم فرموده اند كه برخى امكان آمرزش دارند.

نمونه اى از احاديث آنان در اين باره را مرحوم كلينى در كتاب كافى تحت باب «اصناف الناس»(/ گونه هاى مردم) آورده است. (1)

از اين جا آشكار مى شود كه هيچ يك از مذاهب و فرق اسلامى، نبايد ساير مذاهب و فرق اسلامى را بى مهابا كافر و اهل دوزخ بشمارد، بلكه همه


1- نك: كلينى، كافى، 2/ 381.

ص: 53

آن ها بايد ضمن بازسازى و إحياى «جماعت مسلمين» از طريق تقريب مذاهب اسلامى، يكديگر را در راه دست يابى به سعادت معنوى و نجات اخروى يارى رسانند. چراكه رسول خدا(ص) نجات را از آنِ «جماعت مسلمين» دانسته است و اين جماعت مى تواند با «وحدت مسلمين» از همه مذاهب و فرق اسلامى به وجود آيد.

اين برداشت نوين، اگر چه ممكن است با ظاهر احاديث افتراق ناسازگار به نظر آيد، امّا مى توان آن را به عنوان تفسيرى قابل قبول و راهكارى عملى در جهت رفع اين زمينه اختلاف در پيش نهاد.

ص: 54

ص: 55

اصول و مبانى تقريب چيست؟

اشاره

منظور از اصول و مبانى تقريب عواملى است كه تقريب مذاهب اسلامى بدون آن ها ميسّر نمى شود. اين عوامل را اين گونه مى توان ذكر كرد:

الف: پذيرش كثرت و اختلاف

به اين معنا كه اختلاف نظر ميان انسان ها يك واقعيت طبيعى و غير قابل انكار است و مادامى كه به درگيرى هاى غير منطقى و خروج از موازين انسانى نيانجاميده، ذاتاً خوب و منشأ بركات فراوان است.

در واقع با توجّه به تفاوت ذاتى ميان استعدادهاى مردم به سختى مى توان حالتى را تصوّر

ص: 56

كرد كه همگان از ديدگاه واحدى پيروى كنند و هيچ اختلاف نظرى ميان آن ها وجود نداشته باشد؛ چنين حالتى احتمالًا قابل تصوّر نيست.

آن چه قابل تصوّر و مطلوب است اتفاق نظر مردم درباره باورهاى بنيادين است كه در ارتباط مستقيم با فطرت مشترك و عقل عمومى آنان قرار مى گيرد. از نگاه قرآن كريم همه مردم بر فطرت مشتركى آفريده شده اند: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها (1) و اى ن «فطرت مشترك» بنيادى ترين اصلى است كه مى تواند مبناى تفاهم عموم انسان ها قرار گيرد.

روشن است كه اختلاف نظر ميان مذاهب اسلامى نيز هرگاه مبتنى بر اين اصل الهى و


1- روم/ 30: «آن بنياد الهى كه مردم را بر آن بنياد نهاده است».

ص: 57

منطبق بر اصول و مبانى تقريب باشد نه تنها زيان بار نيست بلكه مى تواند منشأ رشد و پويايى امّت و مقدّمه تكامل و ترقّى مسلمين باشد.

شايد معناى حديث «إختلاف أمّتي رحمة»؛ (1) «اختلاف امّت من رحمت است»، كه در منابع روايى اهل سنّت از رسول خدا(ص) روايت شده است نيز همين باشد. (2) هر چند در منابع روايى شيعه، ضمن تأييد صحّت اين حديث، برداشت متفاوتى از آن به دست داده شده است.

در برداشت شيعى، منظور از اختلاف امّت پيامبر(ص) تعامل و ارتباط علمى آنان با يكديگر


1- متقى هندى، كنز العمال، 10/ 136؛ عجلونى، كشف الخفاء، 1/ 64.
2- البته در صحّت اين حديث با وجود شهرتى كه از ديرباز داشته ميان خود اهل سنّت اختلاف است و برخى آن را بى پايه دانسته اند. در اين زمينه نگاه كنيد به: فتنى، تذكرة الموضوعات، ص 90.

ص: 58

است، (1) چراكه «اختلاف» از حيث لغوى به «آمد و شد» نيز


1- ابن بابويه، علل الشرائع، 1/ 85؛ همو، معانى الأخبار، ص 157، معنى قوله 7 اختلاف أمتي رحمة: ... عن عبد المؤمن الانصاري، قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنَّ قَوْماً يَرْوُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ اخْتِلافُ أُمَّتِي رَحْمَةٌ فَقَالَ صَدَقُوا فَقُلْتُ إِنْ كَانَ اخْتِلافُهُمْ رَحْمَةً فَاجْتِمَاعُهُمْ عَذَابٌ قَالَ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ وَ ذَهَبُوا إِنَّمَا أَرَادَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَنْفِرُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَيَتَعَلَّمُوا ثُمَّ يَرْجِعُوا إِلَى قَوْمِهِمْ فَيُعَلِّمُوهُمْ إِنَّمَا أَرَادَ اخْتِلافَهُمْ مِنَ الْبُلْدَانِ لا اخْتِلافاً فِي دِينِ اللَّهِ إِنَّمَا الدِّينُ وَاحِدٌ إِنَّمَا الدِّينُ وَاحِدٌ.

ص: 59

اطلاق مى شود؛ چنان چه در قرآن كريم از اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهار (1) يعنى: «آمد و شد شب و روز» سخن به ميان آمده است، امّا ناگفته پيداست كه اين برداشت زيبا، نه تنها با برداشت اهل سنّت در نتيجه منافاتى ندارد، كه با تعريف ما از تقريب مذاهب اسلامى كاملًا مطابق است.

با اين وصف، بر مبناى برداشت سنّى از حديث، اختلاف نظر امّت(طبعاً با شرايطى كه گفته شد)، و بر مبناى برداشت شيعى از حديث، تعامل و روابط علمى امّت با يكديگر هر دو مصداق رحمت الهى است.

نظير چنين حديثى، از اهل بيت(عليهم السلام) درباره اختلاف شيعيان نيز رسيده است كه


1- يونس/ 9

ص: 60

طبعاً چنين معنايى از آن برداشت مى شود؛ هر چند اين دسته از روايات صريح در اختلاف نظر است نه تعامل و آمد و شد. (1)

البته از نظر دور نماند كه نگرش مثبت داشتن به اختلاف نظر امّت، نبايد جنبه افراط يابد و به حوزه عقايد و ديدگاه هاى بنيادين سرايت كند، زيرا در آن صورت، بيش از آن كه انگيزه تفاهم و تقريب باشد، انگيزه اختلاف و تفرقه خواهد بود و اين نكته مهمّى است.

ب: اعتقاد به گفت وگو

به اين معنا كه مذاهب مختلف اسلامى به بحث و گفت وگوى


1- ابن بابويه، علل الشرائع، 2/ 395: عن أبي الحسن(ع) قال: اخْتِلافُ أَصْحَابِي لَكُمْ رَحْمَةٌ وَ قَالَ إِذَا كَانَ ذَلِكَ جَمَعْتُكُمْ عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ وَ سُئِلَ عَنِ اخْتِلَافِ أَصْحَابِنَا فَقَالَ(ع) أَنَا فَعَلْتُ ذَلِكَ بِكُمْ لَوِ اجْتَمَعْتُمْ عَلَى أَمْرٍ وَاحِدٍ لأُخِذَ بِرِقَابِكُمْ.

ص: 61

علمى و منطقى با يكديگر معتقد و علاقه مند باشند؛ بحث و گفت وگويى برادرانه در راستاى ارزيابى منصفانه آراء و عقايد يكديگر و به دنبال كسب فائده علمى و دينى با رعايت ادب اسلامى و احترام متقابل.

روشن است كه چنين گفت وگويى به سود همه مذاهب اسلامى و گامى بلند به سوى وحدت حقيقى مسلمين است.

ج: تأكيد بر مشتركات

به اين معنا كه مذاهب مختلف اسلامى پيوند خود را با يكديگر فراموش نكنند و مشتركات را اندك و اختلافات را بسيار نپندارند. هر چند حسّاسيت حاصل از اختلافات مذهبى در بسيارى از مواقع مشتركات را تحت پوشش قرار داده، امّا اين يك واقعيت غير قابل انكار است كه عمده

ص: 62

مبانى و اصول مذاهب اسلامى مشترك است و اين واقعيت ارزش آن را دارد كه مورد تأكيد قرار گيرد و تعامل و گفت گوى مذاهب را ممكن سازد.

از اين گذشته، همه مذاهب اسلامى با هر برداشت و رويكردى هدف واحدى را دنبال مى كنند و آن همانا عبادت پروردگار يكتا در سايه شريعت واحد است، و اين مى تواند در اصلاح نگرش آنان نسبت به يكديگر تأثيرگذار باشد.

د: رعايت اخلاق اسلامى

به اين معنا كه مذاهب اسلامى به خُلق عظيم و رأفت و مهربانى پيامبر رحمت(ص) متخلّق باشند و ضمن زينت يافتن به فضائلى چون ميانه روى، شكيبايى، خويشتن دارى، ادب و مدارا، خود را از رذائل نفسانى چون عصبيت، خشم،

ص: 63

كينه، دشنام و لجاجت وارسته سازند. در سايه چنين تزكيه معنوى زمينه رشد و تكامل مسلمين و تقريب مذاهب اسلامى فراهم خواهد شد.

ص: 64

ص: 65

موانع تقريب كدام است؟

اشاره

پس از روشن شدن مفهوم تقريب و امكان و ضرورت آن، اين پرسش مطرح مى شود كه چه موانعى مذاهب اسلامى را از پيمودن اين راه نيكو باز داشته و همواره بر اختلافات ميان آن ها دامن زده است؟ پاسخ اين پرسش را بدين گونه بايد داد:

الف: موانع اخلاقى

اگر رعايت اخلاق اسلامى يكى از اصول و مبانى تقريب است، طبيعى است كه عدم رعايت آن يكى از موانع تقريب باشد.

ص: 66

انصاف آن است كه اين مانع را بايد از مهم ترين و مؤثّرترين موانع تقريب به شمار آورد. تعصّب بيش از حد چيزى است كه ديده انصاف را فرو مى بندد و تحجّر و لجاجت چيزى است كه گوش منطق را گران مى گرداند.

خشم، كينه، دشنام و خشونت نيز در خلأ منطق و انصاف بروز مى نمايد و راه را از هر طرف به روى تقريب مى بندد.

تكفير مذاهب و شخصيت هاى اسلامى همواره بازيچه دست كسانى بوده است كه در عرصه منطق و اخلاق كم آورده اند و از خشونتى بى مورد رنج مى برند.

اينان به جاى انتقاد، توهين مى كنند و به جاى بررسى، تهمت مى زنند و از گفتن

ص: 67

دروغ هاى بزرگ و دادن نسبت هاى نادرست باكى به خود راه نمى دهند.

در برابر اينان، عالمان راستين مذاهب اسلامى قرار داشته اند كه هر يك افزون بر علم، در عرصه اخلاق و تزكيه نفس نيز برجسته بوده اند و به افتادگى، تواضع، ادب و خويشتن دارى شناخته شده اند.

تبعاً شيعيان و سنّيانى كه از چنين عالمان عاملانى تأثير مى پذيرند در تعامل برادرانه و ارتباط دوستانه با يكديگر مشكلى نخواهند داشت و از هر گونه گفتار تند و رفتار خصمانه نسبت به يكديگر كه زيبنده انسان مسلمان نيست پرهيز خواهند نمود و گفتار و رفتار نادرست برخى عوام ساده دل

ص: 68

ى

ا افراد غرض ورز را كه از عنصر اخلاق بى بهره اند به پاى يكديگر نخواهند نوشت.

ب: جهالت

اين واقعيت قابل انكار نيست كه بسيارى از موضع گيرى هاى خصمانه برخى مذاهب در برابر برخى ديگر نتيجه بى خبرى از عقايد و ديدگاه هاى راستين يكديگر است. اينان از آن جا كه هيچ گاه به يكديگر نزديك نشده اند و با هم گفت وگو نكرده اند از مواضع يكديگر مطّلع نشده اند و تنها از گمان هاى باطل و پيش ذهنيت هاى نادرست پيروى نموده اند.

به عنوان نمونه، بسيارى از باورهاى شگفت و ديدگاه هاى نادرستى كه گروهى از اهل سنّت به شيعه نسبت مى دهند، نظير

ص: 69

اعتقاد به تحريف قرآن و خيانت جبرئيل در وحى (1) هيچ اساسى در مذهب شيعه ندارد و بهتان صرف است.

امّا متأسّفانه همين تصوير موهوم و ذهنيت بى اساس از عقايد و ديدگاه هاى شيعه- كه ممكن است حاصل غرض ورزى و دسيسه دشمنان اسلام بوده باشد- برخى مفتيان سنّى وهّابى را از ديرباز به اشتباه انداخته و به موضع گيرى هاى تند و خشن در


1- وهابيان عموماً ادّعا مى كنند كه شيعه، قرآن موجود را تحريف شده مى داند و باور دارد كه در الفاظ و عبارات آن كاستى راه يافته است! همچنين، به گونه مضحكى ادّعا مى كنند كه شيعيان مى پندارند جبرئيل(ع) مأمور به نزول وحى بر على(ع) بود، امّا در مأموريت خود خطا يا خيانت كرد و به جاى على(ع) محمّد(ص) را به پيامبرى برانگيخت!! درباره اين تهمت هاى عجيب و نسبت هاى بى پايه، نگاه كنيد به گفتار ما در نقد گفتمان وهابيت.

ص: 70

برابر مذهب شيعه واداشته است.

ترديدى نيست كه گفت وگوى صحيح و سازنده ميان شيعه و اهل سنّت به آسانى نشان خواهد داد كه چنين موضع گيرى هاى عجولانه اى تنها يك سوء تفاهم و برخاسته از يك جهل تاريخى نسبت به مذهب شيعه بوده است.

ج: تعصّب جاهلانه

يكى از مهم ترين موانع تقريب مذاهب اسلامى تعصّب هاى جاهلانه برخى پيروان مذاهب نسبت به عقايد و ديدگاه هاى خود است. چنين تعصّب هايى امكان ارزيابى بى طرفانه و داورى منصفانه را سلب مى كند و تقليد را بر جاى تحقيق و خشونت را بر جاى اعتدال و لجاجت را بر جاى انصاف

ص: 71

مى نشاند.

قرآن از چنين تعصّب هايى با عنوان «الحمية الجاهلية» ى اد كرده و آن را از ويژگى هاى كفّار و نه مسلمين بر شمرده است. (1) در حالى كه خردورزى و آزادانديشى را ويژگى بندگان ره يافته خداوند دانسته و آنان را كه بر كنار از تعصّب هاى جاهلانه نظرات مختلف را مى شنوند و از نظر درست تر و صحيح تر پيروى مى نمايند بشارت داده است. (2)

امام على(ع) نيز پيشواى متعصّبان و بنيان گذار تعصّب


1- إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيماً(فتح/ 26).
2- فَبَشِّرْ عِبادِ* الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الأَلْباب(زمر/ 17 و 18).

ص: 72

جاهلانه را شيطان دانسته، (1) و تأكيد فرموده كه تعصّب در ميان مسلمانان نتيجه دست اندازى ها و دسيسه هاى شيطانى است. (2) آن حضرت پيروان خود را از چنين تعصّبى بر حذر داشته و آن را زمينه ساز دشمنى و دام شيطان برشمرده كه امّت هاى پيشين و قرون گذشته را فريفته ساخته است. (3)

امام جعفر صادق(ع) نيز عصبيت را از سپاهيان جهل دانسته و يك جا در برابر انصاف و جاى ديگر در برابر همبستگى ياد فرموده است. (4)


1- نهج البلاغة، 2/ 138، تحقيق محمد عبده، دار الذخائر، قم، 1412 ق
2- همان، 2/ 141
3- همان، 2/ 142
4- البرقى، المحاسن، 1/ 197، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1370 ش؛ الكلينى، الكافى، 1/ 22 و 23، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1363 ش

ص: 73

چنين تعصّبى در نزد شيعه تا اندازه اى مورد نكوهش بوده كه مرحوم كلينى در كتاب كافى بابى را به ذكر احاديث مربوط به آن اختصاص داده است. (1)

د: دسيسه دشمنان

اگر نيمى از اختلافات تاريخى ميان مذاهب اسلامى زاده ضعف هاى اخلاقى، جهالت ها و تعصّب هاى برخى پيروان مذاهب اسلامى بوده باشد، بى ترديد نيم ديگر محصول توطئه دشمنان اسلام بوده است؛ دشمنانى كه منافع سياسى و نامشروع خود را در گرو اختلاف مسلمين و درگيرى هاى مذهبى مى يافته اند و با سوء استفاده از ضعف هاى اخلاقى، جهالت ها و تعصّب هاى


1- نك: الكافى، باب العصبية، 2/ 307

ص: 74

مردم موانع فراوانى بر سر راه تقريب مذاهب اسلامى قرار داده اند.

بى ترديد بزرگترين دشمن اسلام و مسلمين كه نقش غير قابل انكارى در نهادينه شدن تفرقه و اوج گيرى درگيرى هاى مذهبى در طول تاريخ اسلامى داشته، شجره ملعونه بنى اميه بوده است. هر چند بسيارى از اهل سنّت نظر به باور قابل انتقاد خود درباره عدالت صحابه و وجوب پيروى از حاكمان جائر، اين واقعيت تاريخى را ناديده مى گيرند،

امّا ترديدى نيست كه معاويه و حزب او و فرزند شومى كه بر جامعه اسلامى مسلّط ساخت، با برافروختن آتش جنگ داخلى و برپاساختن فتنه مسلمان كشى، و تخريب و تضعيف

ص: 75

پيشوايان مشروع مسلمين مانند امام على(ع) و امام حسن(ع) و تطميع و تهديد ياران ايشان، و ترور شخصيت هاى پاك و برجسته اى از صحابه و خاندان پيامبر(ص) و در رأس آنان امام حسين(ع) و با تسلّط بر احساسات مردم ساده لوح و تحريك آنان بر ضدّ اهل بيت(عليهم السلام) و ترويج نفرين و دشنام گويى بر اهل بيت پيامبر(ص) در مساجد و منابر و گسترش فساد اخلاقى و سياسى و تبديل خلافت اسلامى به پادشاهى موروثى و تحكيم پايه هاى زورگويى و بهره كشى و سلب امنيت مخالفان و قتل و غارت و ظلم به پيروان برخى مذاهب اسلامى به ويژه شيعيان و جنايات هولناك ديگر كه براى هر كدام اسناد و شواهد تاريخى فراوانى وجود دارد،

ص: 76

بيشترين و ژرفترين تأثير را در پيدايش انحراف و ظهور برداشت هاى جاهلانه از دين و گسترش دسته بندى ها و نزاع هاى مذهبى در ميان مسلمين داشته اند.

پس از بنى اميه بنى عباس نيز به اين راه ناهموار ادامه دادند و با سياست هايى نه چندان متفاوت، شكاف هاى موجود ميان مذاهب اسلامى را افزودند و به ويژه با جانب دارى هاى سياسى و يك سويه از برخى مذاهب اسلامى و مبارزه با مذاهب ديگر پيوند امّت را بيش از پيش گسستند.

نمونه برجسته اين سياست نامبارك، حمايت همه جانبه از مذهب معتزله در برابر مذهب اهل حديث تا پيش از متوكّل عبّاسى، و سپس تغيير موضع

ص: 77

ناگهانى به سود اهل حديث و مبارزه بى رحمانه با معتزله از زمان متوكّل بود.

بنابر نظر نگارنده، اين دو جانب دارى از سياست واحدى پيروى و اهداف مشخّصى را دنبال مى كرد، و آن همانا حفظ گسست ها واختلافات مذهبى براى اشتغال مردم و بقاى حكومت نامشروع عباسيان بوده است.

اينان نه به مبانى و ديدگاه هاى مذهبى معتزله باور داشته اند و نه براى مبانى و ديدگاه هاى مذهبى اهل حديث دل سوزانده اند؛ اينان منافع سياسى خود را دنبال مى كرده اند و هر دو گروه را به يك ميزان دشمن مى داشته اند.

پس از پايان سلسله عباسيان و دگرگونى هاى

ص: 78

بنيادين در دستگاه خلافت، باز هم بسيارى از ارباب قدرت و سياست به راه گذشتگان رفتند و در راستاى اصلاح وضعيت موجود هيچ گامى برنداشتند. گويى اينان نيز منافع خود را در گرو اختلاف امّت مى يافته اند و با به راه انداختن نزاع هاى بعضاً خونينِ مذهبى اهداف مشابهى را دنبال مى كرده اند. در اين راستا مى توان به تقابل تاريخى دولت صفوى از يك سو و دولت عثمانى از سوى ديگر اشاره كرد.

متأسّفانه اين روند تاريخى را سرِ ايستادن نيست و اكنون شاهد آنيم كه افزون بر زورمندان شرق و غرب كه اساساً با اسلام و نوع نگرش آن مشكل دارند، برخى از

ص: 79

دولت هاى اسلامى نيز بى توجه به مصالح دراز مدّت خود بر اختلافات قومى و مذهبى جهان اسلام دامن مى زنند و خواسته يا ناخواسته در راستاى اهداف شوم مستكبران و برترى جويان حركت مى كنند.

در اين جا بايد اشاره كرد كه جريان وهابى معاصر به عنوان مجموعه شومى كه همه موانع تقريب از رذائل اخلاقى، جهالت، تعصّب جاهلانه و دسيسه دشمنان را گرد آورده است سدّ سترگى در برابر تقريب مذاهب اسلامى است.

اين جريان افراطى كه با تفصيل بيشترى درباره آن سخن خواهيم گفت، با مشرك دانستن مسلمين و معامله كفّار با كسانى كه مبانى عجيب انديشه وهابى را نمى پذيرند، عملًا هيچ

ص: 80

راهى براى گفت وگو و تعامل صحيح و سازنده مذاهب باقى نمى گذارد.

امروز در رأس فتنه گران جهان اسلام، مفتيان كج انديش وهابى قرار دارند كه گويى جز تكفير و تفسيق و حكم قتل و غارت چيزى نياموخته اند و دستان خود و پيروان ساده لوح خويش را تاكنون به خون صدها نفر مسلمان بى گناه آلوده اند و اكنون نيز هر از چند گاهى از گوشه و كنار فتنه اى تازه بر پا مى كنند و غوغايى نو عليه برخى مذاهب اسلامى به ويژه شيعه به راه مى اندازند.

ص: 81

نقش حج در تقريب مذاهب اسلامى

مراسم سالانه حج و گردهم آيى ميليون ها انسان مسلمان در حرمين شريفين چه نقشى در تقريب مذاهب اسلامى مى تواند داشته باشد؟

مراسم سالانه حج، به معناى اجتماع معنوى و باشكوه امّت مسلمان از هر رنگ و نژاد و سرزمين و مذهب مختلف براى عرض بندگى به درگاه پروردگار يكتا با گفتار و كردار و ظاهر يكسان و عمل به سنّت پيامبر واحد وطواف به گرد قبله مشترك و لبّيك گفتن به نداى توحيد در صفوف يكپارچه، بسترى بسيار مناسب

ص: 82

براى تقريب مذاهب اسلامى است.

حج، نماد وحدت مسلمين است؛ نمادى كه از يك سو مسلمانان را به ياد هويت اصيل و پيشينه مشترك خويش مى اندازد و از سوى ديگر قدرت اسلام و همبستگى مسلمين را در معرض ديد جهانيان قرار مى دهد و كاخ دشمنان اسلام را در شرق و غرب به لرزه درمى آورد.

مراسم عمره نيز كه گردهم آيى ميليون ها انسان مسلمان و شيفته آرمان هاى اسلامى در حرمين شريفين را در خود دارد دريچه اى ديگر براى همين پرواز است.

اگر به اين مراسم عظيم معنوى از چنين زاويه اى بنگريم آن را بهترين فرصت براى تقريب مذاهب اسلامى و ترويج فرهنگ گفت وگو خواهيم يافت.

بى جهت نيست كه مراسم حج و عمره از دهه هاى نخستين اسلامى

ص: 83

همواره موعد ديدار عالمان مذاهب و محفل گفت وگوى صحيح و سازنده آنان و افاده و استفاده علمى و دينى بوده است.

براى اين ادّعا شواهد تاريخى فراوانى وجود دارد كه مى سزد در طرحى پژوهشى با موضوع بررسى نقش تاريخى مراسم حج در پيشرفت علوم و مذاهب اسلامى مورد توجّه قرار گيرد. (1)


1- براى آشنايى بيشتر با مسأله تقريب مذاهب اسلامى ر. ك: فخلعى، مجموعه گفتمان هاى مذاهب اسلامى، نشر مشعر، 1383 ش

ص: 84

فهرست منابع

1. القرآن الكريم

2. نهج البلاغة، تحقيق محمد عبده، دار الذخائر، قم، 1412 ق

3. ابن ابى عاصم؛ كتاب السنة، المكتب الاسلامى، 1413 ق

4. ابن أبى شيبة؛ المصنّف، دار الفكر، بيروت، 1409 ق

5. ابن بابويه، محمّد بن على؛ الخصال، تصحيح على اكبر غفارى، جماعة المدرسين، 1403 ق

6. ابن بابويه، محمّد بن على؛ علل الشرائع؛ المكتبة الحيدرية، نجف، 1385 ق

7. ابن بابويه، محمّد بن على؛ كمال الدين و تمام النعمة، مؤسسه النشر

ص: 85

الإسلامى، 1405 ق

8. ابن بابويه، محمّد بن على؛ معانى الأخبار، مؤسسه النشر الاسلامى، 1379 ق

9. ابن بابويه، محمّد بن على؛ من لا يحضره الفقيه، تصحيح على اكبر غفارى، جماعه المدرسين.

10. ابن حبان، محمّد؛ صحيح ابن حبان، مؤسسه الرسالة، 1414 ق

11. ابن حنبل، احمد؛ المسند، دار صادر، بيروت.

12. ابن ماجة، محمّد بن يزيد؛ السنن، دار الفكر، بيروت.

13. أبو داود، سليمان بن اشعث؛ سنن أبى داود، دار الفكر، بيروت، 1410 ق

14. البخارى، محمّد بن اسماعيل؛ الصحيح، دار الفكر،

ص: 86

بيروت.

15. البرقى، احمد بن محمّد؛ المحاسن، دار الكتب الإسلاميه، تهران، 1370 ش

16. الدارمى، عبد الله بن عبد الرحمن؛ سنن الدارمى، مطبعه الاعتدال، دمشق.

17. شرف الدين، عبد الحسين؛ الفصول المهمّة فى تأليف الأمّة، قسم الإعلام الخارجى لمؤسسه البعثة.

18. الصنعانى، عبد الرزاق؛ المصنّف، المجلس العلمى.

19. صنعانى، محمّد بن ابراهيم؛ افتراق الأمة إلى نيف و سبعين فرقة، دار العاصمه، رياض، 1415 ق

20. طباطبائى، محمّد حسين؛ الميزان فى تفسير القرآن، مؤسسه النشر الاسلامى، قم.

ص: 87

21. عجلونى، اسماعيل بن محمد؛ كشف الخفاء، دار الكتب العلمية، 1408 ق

22. فخلعى، محمّد تقى؛ مجموعه گفتمان هاِى مذاهب اسلامِ ى، نشر مشعر، 1383 ش

23. الفتنى، محمّد طاهر بن على؛ تذكرة الموضوعات، بى جا، بى تا.

24. فضل بن شاذان؛ الإيضاح، انتشارات دانشگاه تهران، 1363 ش

25. كراجكى، محمد بن على؛ التعجّب، مكتبة المصطفوى، قم 1410 ق

26. الكلينى، محمّد بن يعقوب؛ الكافى، دار الكتب الإسلاميه، تهران، 1363 ش

27. كوفى، محمد بن سليمان، مناقب أمير المؤمنين 7، مجمع إحياء الثقافة الاسلامية، قم،

ص: 88

1412 ق

28. مالك بن انس، المدونة الكبرى، السعادة، مصر.

29. متقى هندى؛ كنز العمال، مؤسسه الرسالة، بيروت.

30. نسائى، احمد بن شعيب؛ السنن الكبرى، دار الفكر بيروت، 1348 ق

31. نووى، محيى الدين؛ شرح صحيح مسلم، دار الكتب العربى، بيروت.

32. الهيثمى، نور الدين؛ مجمع الزوائد، دار الكتب العلميه، بيروت، 1408 ق

33. يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب؛ تاريخ يعقوبى، مؤسسه نشر فرهنگ اهل بيت(عليهم السلام)، قم.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109